غزل شمارهٔ 551
1. بتا، مانند تو مهوش نباشد
2. وگر باشد چو تو سرکش نباشد
3. تویی طرفه سواری زانکه خورشید
4. بود بر ابر و بر برابرش نباشد
5. ز آهم تیر بستان، هم مرا کش
6. ترا گر تیر در ترکش نباشد
7. خوشم من، گر کشی زارم، اگر چه
8. کس در کشتن خود خوش نباشد
9. ندانم زیستن در خون خسرو
10. اگر آن چشم کافروش نباشد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده