امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 641

1. خوبرویان چون به سلطانی علم بالا کشند

2. شیر مردان را به زیر تیغ جانفرسا کشند

3. جان کنان شب زنده دارند اهل عشق و در سخن

4. صبح وار از آفتاب خود دمی بالا کشند

5. پیر عاشق پیشه ام، به کاین مصلای مرا

6. خدمتی را زیر پای شاهد رعنا کشند

7. بسکه از رفتار خوش پای تو در جانم نشست

8. رخنه گردد جانم، ار خار ترا از پا کشند

9. از کرشمه لام الف کن زلف را بالای خویش

10. تا از آن بر نام هر مهروی نام لاکشند

11. وصل من این بس که خون من بریزند و ز خون

12. نقش من با نقش آن صورتگران یکجا کشند

13. با وجود خویشتن ما را دویی باشد، لیک

14. باک نبود گر کسان اره به فرق ما کشند

15. خسته حال خسرو از شیرینی عیش و نشاط

16. برکشیدی راست همچون هسته کز خرما کشند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شعر و عرش و شرع از هم خاستند
* تا دو عالم زین سه حرف آراستند
شعر کامل
عطار
* چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
* از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
شعر کامل
خواجوی کرمانی
* شراب اگر نبود، آتشم به ساغر کن
* گدای میکده را شعله در کدو کافی ست
شعر کامل
حزین لاهیجی