امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 672

1. هر شبم جان بر لب آید، ناله زار آورد

2. تا کدامین باد بویی زان جفا کار آورد

3. رفت آن شوخ و دل خون گشته را با خود ببرد

4. عاقبت روزی همان خونش گرفتار آورد

5. دوستان، من کی هوس دارم به نالیدن، ولی

6. درد چون در سینه باشد، ناله زار آورد

7. آرزومندان به آب دیده معذورند، از آنک

8. فرقت روی عزیزان گریه بسیار آورد

9. بو که بزیم باد را گویید تا بهر خورش

10. پاره ای خاک از برای جان افگار آورد

11. صد گله دارم، ولی آن رو چو آید در نظر

12. کیست کان ساعت زبانم را به گفتار آورد؟

13. غمزه خونریز تو مر زاهد صد ساله را

14. موی پیشانی گرفته سوی خمار آورد

15. شب ز می توبه کنم از بیم ناز شاهدان

16. بامدادم روی ساقی باز در کار آورد

17. زین دل خودکام کار من به رسوایی کشید

18. خسروا، فرمان دل بردن همین بار آورد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* عیب شیرین دهنان نیست که خون می‌ریزند
* جرم صاحب نظرانست که دل می‌بندند
شعر کامل
سعدی
* زره ز زلف گره گیر بر تن است تو را
* به روز رزم چه حاجت به جوشن است تو را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* به خون تپیده ز بازوی قاتلی تن من
* که منتی است ز شمشیر او به گردن من
شعر کامل
فروغی بسطامی