غزل شمارهٔ 718
1. تا ز خون ریختن آن غمزه ندامت نکند
2. کس به راه غم او ذکر سلامت نکند
3. آنچه بر بی گنهان می کند آن روی چو ماه
4. برگنه کاران خورشید قیامت نکند
5. که کند فرق ز رخساره او تا خورشید
6. خط شبگون اگر از مشک علامت نکند
7. پیش قاضی فلک، مه چه کند دعوی حسن؟
8. تا خطت بینه خویش اقامت نکند
9. دل من کرده غمت خون و اگر غم این است
10. بنده راضی ست به نیمی که تمامت نکند
11. مکن از گریه مرا منع که دلسوخته را
12. هیچ کس از جزع و گریه ملامت نکند
13. خون ما ریزد و بیرون برد از خنده لبت
14. کس به تنگ شکرش نیز غرامت نکند
15. با تو خواهد که کند خسرو مسکین تقریر
16. حال خود را، ولی از بیم اسائت نکند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده