امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 733

1. گر چه در کشتن عشاق زبون می آید

2. باری آن شکل ببینید که چون می آید

3. ای صبا، خاک رهش آر و بینداز به چشم

4. که بلاها همه زین رخنه درون می آید

5. گر کنم گریه دل ماندگی، از تست، ای دوست

6. کین شکایت همه از بخت نگون می آید

7. دل صیاد کجا سوزد، اگر ناله کند

8. مرغ بیچاره که در دام زبون می آید

9. آمدی باز و به نظاره برون آمد دل

10. لحظه ای باش که جان نیز برون می آید

11. خوشم از گریه خود، گر چه همه خون دل است

12. زانکه بوی تو ز هر قطره خون می آید

13. تا شبم چون گذرد، آه که بازم در دل

14. یاد آن سلسله غالیه گون می آید

15. حذر از گوشه چشمش که ز شوخی خود را

16. مست می سازد و با سحر و فسون می آید

17. خسروا، چون سخن اول نشنیدی، ناچار

18. بکش از دوست بلایی که کنون می آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* به جد و جهد چو کاری نمی رود از پیش
* به کردگار رها کرده به مصالح خویش
شعر کامل
حافظ
* برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
* همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را
شعر کامل
صائب تبریزی
* آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
* در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
شعر کامل
حافظ