غزل شمارهٔ 739
1. از کجا در رهم آن شوخ بلا پیش آمد؟
2. چه بلا بود ندانم، ز کجا پیش آمد؟
3. سوی صحرا به تماشای چمن می رفتم
4. دلبری، سر و قدی، ماه لقا پیش آمد
5. آنچه من دیدم و من می کشم از جور فراق
6. که شنیده ست و که دیده ست و که را پیش آمد
7. آن بت از مهر نخستین به وفا دل می برد
8. آنکه دل برد ز ما پس به جفا پیش آمد
9. خسروا، خون خور و دم در کش و صبری پیش آر
10. که چنین واقعه تنها نه ترا پیش آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده