غزل شمارهٔ 743
1. بر من، ار دولت وصل تو مقرر می شد
2. کارم از لعل گهر بار تو چون زر می شد
3. دوش گفتم، نتوان دید به خوابت، لیکن
4. با فراق تو مرا خواب مقرر می شد
5. شرح هجران تو گفتم، بنویسم، لیکن
6. ننوشتم که بسی عمر دران سر می شد
7. بارها شمع بکشتم که نشینم تاریک
8. خانه دیگر ز خیال تو منور می شد
9. عقل وارون ز تمنای تو منعی می کرد
10. عشق می آمد و او نیز مسخر می شد
11. گر چه بسیار بگفتم نیامد در گوش
12. خوش تر از نام تو، با آنکه مکرر می شد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده