امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 86

1. من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها

2. کجا خسپد کسی کش می خلد در سینه عقربها

3. همه شب در تب غم می پزم با زلف او حالی

4. چه سوداهاست این یارب که با خود می پزم شبها

5. گهی غم می خورم گه خون و می سوزم به صد زاری

6. چو پرهیزی ندارم، جان نخواهم برد از این تبها

7. چه بودی گر در آن کافر، جوی بودی مسلمانی

8. چنین کز یاربم می خیزد از هر خانه یاربها

9. دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و من

10. به خون دیده دشنامی که نشنیدم ازان لبها

11. ز خون دل وضو سازم، چو آرم سوی او سجده

12. بود عشاق را، آری، بسی زینگونه مذهبها

13. به ناله آن نوای بار بد برمی کشد خسرو

14. که جانها پای کوبان می جهد بیرون ز قالبها


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خطی دارد زمشک ناب ‌گرد ارغوان پیدا
* دلی دارد چو سنگ سخت زیر پرنیان‌ پنهان
شعر کامل
امیر معزی
* ز دلبرم که رساند نوازش قلمی
* کجاست پیک صبا گر همی‌کند کرمی
شعر کامل
حافظ
* فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب
* که حیف باشد از او غیر او تمنایی
شعر کامل
حافظ