امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 860

1. دل می بری به رفتن و هر کو چنان زود

2. مردم زمین ز دیده کند تا بدان رود

3. هنگام باز رفتن تو مردن من است

4. ناچار مردنی بود آن دم که جان رود

5. هر خامشی که روی تو بیند فغان کند

6. هر گه که پیر سوی تو آید، جوان رود

7. من منت جفای تو بر جان نهم، از آنک

8. شمشیر دوستان همه بر نیکوان رود

9. کوشم که نام تو نبرم، لیک چون کنم؟

10. چون هر چه در دل است مرا بر زبان رود

11. آسان مگیر آه و دم سرد عاشقان

12. ای دل، مباد بر تو که باد خزان رود

13. فریاد خواسته ست، بگوییش، ای رقیب

14. تا چند گه ز دیده مردم نهان رود

15. ای مه، کجا رسی به رکاب نگار من

16. گیرم که خود عنان تو بر آسمان رود

17. ما را نه بخت یار و نه یار آشنا، دریغ

18. این عمر بی بدل که همه رایگان رود

19. خسرو، اگر بتان به قصاصش روان کنند

20. خوشدل چنان رود که کسی میهمان رود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* می توان کردن به نرمی راه در دلهای سخت
* رشته از همواری خود غوطه در گوهر زده است
شعر کامل
صائب تبریزی
* اگر چه مغز بادام است بس نغز
* بباید پوست کندن تا دهد مغز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی
* دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
شعر کامل
سعدی