غزل شمارهٔ 912
1. ز خانه دوش که آن غمزه زن برون آمد
2. هزار جان گرامی ز تن برون آمد
3. نبرد کس دل آواره باز هر سویی
4. که بهر دیدن او مرد و زن برون آمد
5. به زلف شانه همی کرد دی که چندین دل
6. شکسته بسته ز هر یک شکن برون آمد
7. عجب بود که اگر من زیم در این نوروز
8. که سبزه تر او از سمن برون آمد
9. شبم بگفت که چون نی بسوزمت ز نگاه
10. کجا وه از لبش این یک سخن برون آمد
11. دمی ز خانه برون آکه بینمت ناگاه
12. که بهر دیدن من جان من برون آمد
13. به عشق میرد خسرو، چه طرفه فالی بود؟
14. ز غیب کاین سخن از هر دهن برون آمد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده