امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 933

1. اگر نسیم صبا زلف او برافشاند

2. هزار جان مقید ز بند برهاند

3. منش ببینم و از دور رخ نهم بر خاک

4. مرا ببیند و از دور رخ بگرداند

5. قد خمیده خود را همی کنم سجده

6. ازان جهت که به ابروی دوست می ماند

7. اگر مراد تو جان است، کار جان سهل است

8. چه حاجت است که چشمت به زور بستاند؟

9. بساز چاره بیچارگان خود امروز

10. که کار وعده فردا کسی نمی داند

11. ز روی دوست صبوری نمی توانم کرد

12. چرا که تشنه صبوری ز آب نتواند

13. کنون که کار من خسته از دوا بگذشت

14. بگو طبیب مرا تا قدم نرنجاند


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* رشک می آید مرا از جامه بر اندام تو
* با تو ای گل جای در یک پیرهن باید مرا
شعر کامل
رهی معیری
* ای خضر، غیر داغ عزیزان و دوستان
* حاصل ترا ز زندگی جاودانه چیست؟
شعر کامل
صائب تبریزی
* سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی
* به عمل کار برآید به سخندانی نیست
شعر کامل
سعدی