امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 937

1. وفا ز یار جفاکار چون نمی آید

2. جفا ز یار وفادار هم نمی شاید

3. جفا چه باشد و نام وفا که باز برد؟

4. به حضرتی که دو عالم به هیچ برناید

5. مرا ز جمله جهان صحبت تو می باید

6. ترا ز خدمت من ذره ای نمی باید

7. به رغم خاطر من قول دشمنان کردی

8. چه طالعی ست مرا آه، تا چه پیش آید؟

9. منوش می به حریفان سفله طبع خسیس

10. که تا به وقت خمارت صداع نفزاید

11. به آبروی محبت که بی غرض بشنو

12. که از مصاحب ناجنس هیچ نگشاید

13. بترس از آه دل من که مبتلای توام

14. به سالها دگرت کی چو من به دست آید

15. به روز وصل تو دارد خبر، دل شادی

16. مرا دو دیده شب هجر خون بپالاید

17. اگر چه خلوت خسرو منور است، ولی

18. به جز حضور تواش هیچ در نمی باید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اندکی کوتاه کن زلف بلند خویشتن
* تا مبادا ناگه افتی در کمند خویشتن
شعر کامل
صائب تبریزی
* تیغش که چون بنفشه کبودی همی نمود
* در حال سرخی بَقَم و ارغوان‌ گرفت
شعر کامل
امیر معزی
* چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم
* که دل به دست کمان ابروییست کافرکیش
شعر کامل
حافظ