امیرخسرو دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 952

1. چو کارهای جهان است جمله بی بنیاد

2. حکیم در وی ننهاد کارها بنیاد

3. مشو مقیم در آبادی خراب جهان

4. چو کس مقیم نماند در این خراب آباد

5. مبین که ملک فرو بست شمع دولت را

6. بسی چراغ سلیمان که کشته گشت ز باد

7. مپر ز باد غرور ار بلندییی داری

8. که خس بلند شد از باد، لیک باز افتاد

9. چو هست بنده خلق آدمی ز بهر طمع

10. خوشا کسی که ازین بندگی بود آزاد

11. چنان بزی که نمیری، اگر توانی زیست

12. چو هر که هست به عالم برای مردن زاد

13. از آن خویش مدان، خسروا، که عاریت است

14. متاع عمر که دادند، باز خواهی داد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
* ترک رضای خویش کند در رضای یار
شعر کامل
سعدی
* نگرفت در تو گریه حافظ به هیچ رو
* حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست
شعر کامل
حافظ
* به میوه کام جهان چون نمی کنی شیرین
* چو سرو و بید به هر حال سایه گستر باش
شعر کامل
صائب تبریزی