غزل شمارهٔ 984
1. عاشق از سینه جان برون گیرد
2. تا غمت را به جان درون گیرد
3. روی او گر شود گرفته ببین
4. گر نبینی که ماه چون گیرد
5. دیگران از پری فسون گیرند
6. از دو چشمت پری فسون گیرند
7. محنت و غم حریف و مونس وی
8. چون تواند که دل سکون گیرد
9. بی تو این چشم خون گرفته بسی
10. آخر این آب چند خون گیرد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده