غزل شمارهٔ 137
1. من آن نیم که مرا بیتو جان تواند بود
2. دل زمانه و برگ جهان تواند بود
3. نهان شد از من بیچاره راز محنت تو
4. قضای بد ز همه کس نهان تواند برد
5. خوش آنکه گویی چونی همی توانی نه
6. در این چنین سر و توشم توان تواند بود
7. اگر ز حال منت نیست هیچگونه خبر
8. که حال من ز غمت بر چهسان تواند بود
9. چرا اگر به همه عمر نالهای شنوی
10. به طعنه گویی کار فلان تواند بود
11. جفا مکن چه کنی بس که در ممالک حسن
12. برات عهد و وفا ناروان تواند بود
13. در این زمانه هر آوازه کز وفا فکنند
14. همه صدای خم آسمان تواند بود
15. اگر ز عهد و وفا هیچ ممکنست نشان
16. در این جهان چو نیابی در آن تواند بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده