انوری_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 139

1. دوش تا صبح یار در بر بود

2. غم هجران چو حلقه بر در بود

3. دست من بود و گردنش همه شب

4. دی همه روز اگرچه بر سر بود

5. با بر همچو سیم سادهٔ او

6. کارم از عشق چون زربر بود

7. گرچه شبهای وصل بود خوشم

8. شب دوشین ز شکل دیگر بود

9. یا من از عشق زارتر بودم

10. یا ز هر شب رخش نکوتر بود

11. کس نداند که آن چه طالع بود

12. من ندانم که آن چه اختر بود

13. از فلک تا که صبح روی نمود

14. انوری با فلک برابر بود


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دل به امید روی او همدم جان نمی‌شود
* جان به هوای کوی او خدمت تن نمی‌کند
شعر کامل
حافظ
* روی مقصود که شاهان به دعا می‌طلبند
* مظهرش آینه طلعت درویشان است
شعر کامل
حافظ
* ظاهر قرآن چو شخص آدمیست
* که نقوشش ظاهر و جانش خفیست
شعر کامل
مولوی