غزل شمارهٔ 139
1. دوش تا صبح یار در بر بود
2. غم هجران چو حلقه بر در بود
3. دست من بود و گردنش همه شب
4. دی همه روز اگرچه بر سر بود
5. با بر همچو سیم سادهٔ او
6. کارم از عشق چون زربر بود
7. گرچه شبهای وصل بود خوشم
8. شب دوشین ز شکل دیگر بود
9. یا من از عشق زارتر بودم
10. یا ز هر شب رخش نکوتر بود
11. کس نداند که آن چه طالع بود
12. من ندانم که آن چه اختر بود
13. از فلک تا که صبح روی نمود
14. انوری با فلک برابر بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده