غزل شمارهٔ 211
1. کارم به جان رسید و به جانان نمیرسم
2. دردم ز حد گذشت و به درمان نمیرسم
3. ایمان و کفر نیست مرا در غمش که من
4. در کار او به کفر و به ایمان نمیرسم
5. راهیست بیکرانه غم عشقش و مرا
6. چون پای صبر نیست به پایان نمیرسم
7. یاریست بس عزیز به ما زان نمیرسد
8. صیدیست بس شگرف بدو زان نمیرسم
9. گوید به ما ز حرمت ماکم همی رسی
10. حرمت بهانهایست ز حرمان نمیرسم
11. سلطان عشق او چو دلم را اسیر کرد
12. معذورم ار به خدمت سلطان نمیرسم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده