شمارهٔ 314 - تعریف شراب کند
1. غذای روح بود بادهٔ رحیقالحق
2. که لون او کند از لون دور گل راوق
3. به طعم تلخ چو پند پدر ولیک مفید
4. به نزد مبطل باطل به نزد دانا حق
5. حلال گشته به احکام عقل بر دانا
6. حرام گشته به فتوی شرع بر احمق
7. به رنگ زنگ زداید ز جان اندهگین
8. همای گردد اگر جرعهای بیابد بق
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده