شمارهٔ 349 - در بیان هنرهای خود و جهل ابناء عصر
1. گرچه دربستم در مدح و غزل یکبارگی
2. ظن مبر کز نظم الفاظ و معانی قاصرم
3. بلکه در هر نوع کز اقران من داند کسی
4. خواه جزوی گیر آن را خواه کلی قادرم
5. منطق و موسیقی و هیات بدانم اندکی
6. راستی باید بگویم با نصیب وافرم
7. وز الهی آنچه تصدیقش کند عقل صریح
8. گر تو تصدیقش کنی بر شرح و بسطش ماهرم
9. وز ریاضی مشکلی چندم به خلوت حل شده است
10. واندر آن جز واهب از توفیق کس نه یاورم
11. وز طبیعی رمز چند ار چند بیتشویر نیست
12. کشف دانم کرد اگر حاسد نباشد ناظرم
13. نیستم بیگانه از اعمال و احکام نجوم
14. در بیان او به غایت اوستاد و ماهرم
15. چون ز لقمان و فلاطون نیستم کم در حکم
16. ور همی باور نداری رنجه شو من حاضرم
17. با بزرگان مستفیدم با فرودستان مفید
18. عالم تحصیل را هم وارد و هم صادرم
19. غصه ها دارم ز نقصان از همه نوعی ولیک
20. زین یکی آوخ که نزدیک تو مردی شاعرم
21. این همه بگذار با شعر مجرد آمدم
22. چون سنایی هستم آخر گرنه همچون صابرم
23. هریکی آخر از ایشان بیکفافی نیستند
24. این منم کز مفلسی چون روز روشن ظاهرم
25. خود هنر در عهد ما عیب است اگرنه این سخن
26. میکند برهان که من شاعر نیم بل ساحرم
27. خاطرم در ستر دیوان دختران دارد چو حور
28. زهرهشان پرورده در آغوش طبع زاهرم
29. گر ز یک خاطب یکی را روز تزویج و قبول
30. برتر از احسنت کابین یافتستم کافرم
31. در چنین قحط مروت با چنین آزادگان
32. وای من گر نان خورندی دختران خاطرم
33. اینکه میگویم شکایت نیست شرح حالتست
34. شکر یزدان را که اندر هرچه هستم شاکرم
35. در غرض از آفرینش غایتم بس اولم
36. گرچه در سلک وجود از روی صورت آخرم
37. قدر من صاحب قوامالدین حسن داند از آنک
38. صدر او را یادگار از ناصرالدین طاهرم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده