شمارهٔ 472 - در هجو سیفالدین نامی گفته
1. تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری
2. که الحق به انصاف درخورد آنی
3. بدین تیزی و روشنایی و گوهر
4. ترا در کجا میخورد زندگانی
5. نه در دست تقدیر ملکی بگیری
6. نه در حرب ایام خونی برانی
7. ترا ذوالفقار علی خود گرفتم
8. گران قلتبانی گران قلتبانی
9. حقوقی که در گردنت هست واجب
10. به گوش دلت چون فرو مینخوانی
11. بدین مایه داد و ستد بعد ماهی
12. چه تاخیر سردست چون میتوانی
13. چرا قدر مردم ندانی ولیکن
14. تو مردم نهای قدر مردم چه دانی
15. خرابی عالم ز تو هست پیدا
16. مباد آنکه اندر جهان تو بمانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده