غزل شمارهٔ 103
1. هر که او دعوی مستی میکند
2. آشکارا بتپرستی میکند
3. هستی آن را میسزد کز نیستی
4. هر نفس صدگونه هستی میکند
5. هر که از خاک درش رفعت نیافت
6. لاجرم سر سوی پستی میکند
7. دل که خورد از جام عشقش جرعهای
8. بیخبر شد، شور و مستی میکند
9. دل چو خواهم باختن در پای او
10. جان ز شوقش پیش دستی میکند
11. چند گویی کو جفا تا کی کند؟
12. ای عراقی، تا تو هستی میکند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده