غزل شمارهٔ 11
1. چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
2. جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت
3. سپاه عشق تو از گوشهای کمین بگشود
4. هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
5. حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد
6. ز ذوق، هر که دلی داشت، در میان انداخت
7. قبول تو همه کس را بر آشیان جا کرد
8. مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟
9. چو در سماع عراقی حدیث دوست شنید
10. بجای خرقه به قوال جان توان انداخت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده