غزل شمارهٔ 148
1. دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
2. ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
3. به بوی آنکه در آتش نهد قدم روزی
4. هزار سال در آتش قدم زند بیباک
5. گرت بیافت در آتش کجا رود به بهشت؟
6. و گر چشد ز کفت زهر، کی خورد تریاک؟
7. مرا، که نیست ازین آتشم مگر دودی؟
8. فرو گرفت زمین دلم خس و خاشاک
9. کجاست آتش شوقت که در دل آویزد؟
10. چنان که برگذرد شعلهٔ دلم ز افلاک
11. ز شوق در دل من آتشی چنان افروز
12. که هر چه غیر تو باشد بسوزد آن را پاک
13. اگر بسوخت، عراقی، دل تو زین آتش
14. ببار آب ز چشم و بریز بر سر خاک
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده