غزل شمارهٔ 179
1. کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
2. بیا، که بی رخ خوب تو بیش مینتوانم
3. بیا، ببین، نه همانا که زنده خواهم ماندن
4. تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟
5. چگونه باشد در دام مانده حیران صید
6. ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم
7. هوات تا ز من دلشده چه برد؟ چه گویم
8. جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟
9. ببرد این دل و اندر میان بحر غم افگند
10. سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم
11. بلا به پیش خیال تو گفت دوش دل من
12. که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم
13. ز گوشهای غم تو گفت: میخورم غم کارت
14. ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم
15. درین غمم که: عراقی چگونه خواهد مردن؟
16. ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده