غزل شمارهٔ 188
1. ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
2. لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم
3. ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
4. سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم
5. بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
6. جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم
7. در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
8. بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم
9. عمری اندر جستو جویت دست و پایی میزدیم
10. عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم
11. زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
12. بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم
13. چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
14. از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده