عراقی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 214

1. نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان

2. به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان

3. چو آمد در دل و دیده خیالت آشنا بنشست

4. ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان

5. مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود

6. قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان

7. چو با ابروی تو چشمم به پنهانی سخن گوید

8. از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان

9. چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد

10. بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان

11. گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف دلگیرت

12. ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان

13. نگویی چشم مستت را، که خون من همی ریزد

14. ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان

15. بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد:

16. به پیران سر عراقی را سمر کردن توان؟ نتوان


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
* هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
شعر کامل
حافظ
* کدامین آتشین رخسار بزم افروز عالم شد؟
* که خون زاهدان خشک، جوش ارغوان دارد
شعر کامل
صائب تبریزی
* مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینه حافظ
* که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
شعر کامل
حافظ