غزل شمارهٔ 233
1. مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
2. کاواز داد مرغ خوشالحان صبحگاه
3. خوش نغمهای است نغمهٔ مرغان صبح دم
4. خوش نعرهای است نعرهٔ مستان صبحگاه
5. وقتی خوش است و مرغ دل ار نغمهای زند
6. زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه
7. از صد نسیم گلشن فردوس خوشتر است
8. بادی که میوزد ز گلستان صبحگاه
9. در خلد هرچه نسیه تو را وعده دادهاند
10. نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه
11. خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار
12. غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه
13. جانا، بخور ساز درین بزم، تا مگر
14. خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه
15. تا ز آتش فراق دل عاشقی نسوخت
16. خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه
17. خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری
18. کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه
19. باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود
20. میسنج نقد خویش به میزان صبحگاه
21. دامان صبح گیر، مگر سر برآورد
22. صبح امید تو ز گریبان صبحگاه
23. چون دانهای، دل تو که چون جوز غم شده است
24. انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه
25. شب خفته ماند بخت عراقی، از آن سبب
26. محروم شد ز روح فراوان صبحگاه
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده