شمارهٔ 56-به کشتی نشستن
1. چو سه روز بگذشت و شد راست باد
2. به کشتی نشستند و رفتند شاد
3. به دریا و خشکی ز کشتی کشان
4. هر آن کس که داد از شگفتی نشان
5. برفتند سیصد هزاران فزون
6. بدیدند از جانور گونه گون
7. چه برسان پرّنده و چارپای
8. چه هم گونه دیو مردم نمای
9. یکی را سه رو ، پای و چنگل هزار
10. یکی بهره را سر دو و چشم چار
11. یکی را دُم ماهی و چنگ شیر
12. دهان از بَرِ سینه و چشم زیر
13. یکی را تن اسپ و خرطوم پیل
14. رخش لعل و اندام همرنگ نیل
15. یکی را سر گاو و یشک نهنگ
16. یکی را تن مردم و شاخ رنگ
17. همه زین نشان گونه گون جانور
18. نمودند در آب با یکدگر
19. چنین تا کُهی کآن نه بس دور بود
20. سَر مرز او نزد فیصور بود
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده