عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 135

1. هر دل که ز عشق بی نشان رفت

2. در پردهٔ نیستی نهان رفت

3. از هستی خویش پاک بگریز

4. کین راه به نیستی توان رفت

5. تا تو نکنی ز خود کرانه

6. کی بتوانی ازین میان رفت

7. صد گنج میان جان کسی یافت

8. کین بادیه از میان جان رفت

9. راهی که به عمرها توان رفت

10. مرد ره او به یک زمان رفت

11. هان ای دل خفته عمر بگذشت

12. تا کی خسبی که کاروان رفت

13. ای جان و جهان چه می‌نشینی

14. برخیز که جان شد و جهان رفت

15. از جملهٔ نیستان این راه

16. آن برد سبق که بی نشان رفت

17. چون نیستی از زمین توان برد

18. کی هست توان بر آسمان رفت

19. محتاج به دانهٔ زمین بود

20. مرغی که ز شاخ لامکان رفت

21. عطار چو ذوق نیستی یافت

22. از هستی خویش بر کران رفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* اگر چه خواب یوسف رابه بند انداخت ،درآخر
* همان ازمحنت زندان برون آوردتعبیرش
شعر کامل
صائب تبریزی
* طبیبا هر که را بیماری هجران فگند از پا
* اجل پیش از تو بر بالین آن بیمار پیدا شد
شعر کامل
هلالی جغتایی
* برون از خود ندارد چاره ای درد دل عاشق
* همان کف مرهم کافور باشد زخم دریا را
شعر کامل
صائب تبریزی