غزل شمارهٔ 242
1. مرد ره عشق تو از دامن تر ترسد
2. آن کس که بود نامرد از دادن سر ترسد
3. گر با تو دوصد دریا آتش بودم در ره
4. نه دل ز خود اندیشد نه جان ز خطر ترسد
5. جانی که بر افروزد از شمع جمال تو
6. میدان که ز پروانه کفر است اگر ترسد
7. جایی که جگر سوزد مردان و جگرخواران
8. در خون جگر میرد هر کو ز جگر ترسد
9. گفتی دلت از هجرم میترسد و میسوزد
10. بی وصل تو هر ساعت دلسوختهتر ترسد
11. از آه دل عطار آخر به نمیترسی
12. کانکس که خبر دارد از آه سحر ترسد
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده