عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 276

1. لعل تو به جان فزایی آمد

2. چشم تو به دلربایی آمد

3. چون صد گرهم فتاد در کار

4. زلفت به گره‌گشایی آمد

5. با زنگی خال تو که بر ماه

6. در جلوهٔ خودنمایی آمد

7. در دیدهٔ آفتاب روشن

8. چون نقطهٔ روشنایی آمد

9. با چشم تو می‌بباختم جان

10. چون چشم تو دردغایی آمد

11. بگریخت دلم ز چشم تو زود

12. وآواره ز بی وفایی آمد

13. در حلقهٔ زلفت آن دم افتاد

14. کز چشم تواش رهایی آمد

15. هرگاه که بگذری به بازار

16. گویند به جان فزایی آمد

17. یکتایی ماه شق شد از رشک

18. تا سرو تو در دوتایی آمد

19. بنشین و دگر مرو اگرچه

20. در کار تو صد روایی آمد

21. دانی نبود صواب اسلام

22. آنجا که بت ختایی آمد

23. بردی دلم و بحل بکردم

24. واشکم همه در گوایی آمد

25. در کار من جدا فتاده

26. چندین خلل از جدایی آمد

27. بیگانه مباش زانکه عطار

28. پیش تو به آشنایی آمد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
* خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
شعر کامل
حافظ
* خوشا نماز و نیاز کسی که از سر درد
* به آب دیده و خون جگر طهارت کرد
شعر کامل
حافظ
* مریض مصلحت خویش را نمی داند
* به تلخ و شور طبیب زمانه قانع باش
شعر کامل
صائب تبریزی