غزل شمارهٔ 315
1. اصحاب صدق چون قدم اندر صفا زنند
2. رو با خدا کنند و جهان را قفا زنند
3. خط وجود را قلم قهر درکشند
4. بر روی هر دو کون یکی پشت پا زنند
5. چون پا زنند دست گشایند از جهان
6. ترک فنا کنند و بقا را صلا زنند
7. دنیا و آخرت به یکی ذره نشمرند
8. ایشان نفس نفس که زنند از خدا زنند
9. هرگه کهشان به بحر معانی فرو برند
10. بیم است آن زمان که زمین بر سما زنند
11. دنیا و آخرت دو سرای است و عاشقان
12. قفل نفور بر در هر دو سرا زنند
13. بکر است هر سخن که ز عطار بشنوی
14. دانند آن کسان که دم از ماجرا زنند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده