عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 374

1. واقعهٔ عشق را نیست نشانی پدید

2. واقعه‌ای مشکل است بسته دری بی کلید

3. تا تو تویی عاشقی از تو نیاید درست

4. خویش بباید فروخت عشق بباید خرید

5. پی نبری ذره‌ای زانچه طلب می‌کنی

6. تا نشوی ذره‌وار زانچه تویی ناپدید

7. واقعه‌ای بایدت تا بتوانی شنید

8. حوصله‌ای بایدت تا بتوانی چشید

9. تا بنبینی جمال عشق نگیرد کمال

10. تا شنوی حسب حال راست بباید شنید

11. کار کن ار عاشقی بار کش ار مفلسی

12. زانکه بدین سرسری یار نگردد پدید

13. سوخته شو تا مگر در تو فتد آتشی

14. کاتش او چون بجست سوخته را بر گزید

15. درد نگر رنج بین کانچه همی جسته‌ام

16. راست که بنمود روی عمر به پایان رسید

17. راست که سلطان عشق خیمه برون زد ز جان

18. یار در اندر شکست عقل دم اندر کشید

19. هر تر و خشکم که بود پاک به یکدم بسوخت

20. پرده ز رخ برگرفت پردهٔ ما بر درید

21. ای دل غافل مخسب خیز که معشوق ما

22. در بر آن عاشقان پیش ز ما آرمید

23. تا دل عطار گشت بلبل بستان درد

24. هر دمش از عشق یار تازه گلی بشکفید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* غلام نرگس مستم که بامداد پگاه
* قدح به دست گرفته ز خواب برخیزد
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* گر کسی وصف او ز من پرسد
* بیدل از بینشان چه گوید باز
شعر کامل
سعدی
* عاشقان زمره ارباب امانت باشند
* لاجرم چشم گهربار همان است که بود
شعر کامل
حافظ