غزل شمارهٔ 389
1. بردار صراحیی ز خمار
2. بربند به روی خرقه زنار
3. با دردکشان دردپیشه
4. بنشین و دمی مباش هشیار
5. یا پیش هوا به سجده درشو
6. یا بند هوا ز پای بردار
7. تا چند نهان کنی به تلبیس
8. این دین مزورت ز اغیار
9. تا کی ز مذبذبین بوی تو
10. یک لحظه نخفته و نه بیدار
11. گر زن صفتی به کوی سر نه
12. ور مرد رهی درآی در کار
13. سر در نه و هرچه بایدت کن
14. گه کعبه مجوی و گاه خمار
15. چون سیر شدی ز هرزه کاری
16. آنگاه به دین درآی یکبار
17. گه آیی و گاه بازگردی
18. این نیست نشان مرد دیندار
19. چیزی که صلاح تو در آن است
20. بنیوش که با تو گفت عطار
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده