غزل شمارهٔ 439
1. دلی کامد ز عشق دوست در جوش
2. بماند تا قیامت مست و مدهوش
3. ز بسیاری که یاد آرد ز معشوق
4. کند یکبارگی خود را فراموش
5. بر اومید وصال دوست هر دم
6. قدحها زهر ناکامی کند نوش
7. برون آید ز جمع خود نمایان
8. بیندازد ردای و فوطه از دوش
9. اگر بی دوست یک دم زو برآید
10. شود در ماتم آن دم سیهپوش
11. فروماند زبان او ز گفتن
12. بماند تا ابد حیران و خاموش
13. درین اندیشه هرگز نیز دیگر
14. بننشیند دل عطار از جوش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده