عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 513

1. ازین کاری که من دارم نه جان دارم نه تن دارم

2. چون من من نیستم، آخر چرا گویم که من دارم

3. تن و جان محو شد از من، ز بهر آنکه تا هستم

4. حقیقت بهر دل دارم شریعت بهر تن دارم

5. همه عالم پر است از من ولی من در میان پنهان

6. مگر گنج همه عالم نهان با خویشتن دارم

7. اگر خواهی که این گنجت شود معلوم دم درکش

8. که سر این چنین گنجی نه بهر انجمن دارم

9. اگر ذرات این عالم زبان من شود دایم

10. نیارم گفت ازو یک حرف و چندانی سخن دارم

11. مرا گویی که حرفی گوی از اسرار گنج جان

12. چه گویم چون درین معرض نه نطق و نه دهن دارم

13. میان خیل نا اهلان سخن چون با میان آرم

14. که من اینجا به یک یک گام صد صد راهزن دارم

15. چو از کونین آزادم، نگویم سر خود با کس

16. مرا این بس که من در سینه سر سرفکن دارم

17. اگر از سر این گنجت خبر باید به خاکم رو

18. بپرس از من در آن ساعت که سر زیر کفن دارم

19. از آن سلطان کونینم که دارالملک وحدت را

20. درون گلخنی مانده نه خرقه نی وطن دارم

21. چو زلفش را دو صد گونه شکن دیدم ز پیش و پس

22. میان بسته به زناری سر یک یک شکن دارم

23. نسیمی گر نمی‌یابم ز زلف یوسف قدسم

24. ندارم هیچ نومیدی که بوی پیرهن دارم

25. چه می‌گویم که زلف او مرا برهاند از چنبر

26. به گرد جملهٔ عالم در آورده رسن دارم

27. فرید از یک شکن زنار اگر بربست من با او

28. به سوی صد شکن دیگر ز صد سو تاختن دارم


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* همان بهتر که لیلی در بیابان جلوه گر باشد
* ندارد تنگنای شهر، تاب حسن صحرایی
شعر کامل
صائب تبریزی
* آفرینش همه تنبیه خداوند دلست
* دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
شعر کامل
سعدی
* گاه خلوت صوفیان وقت با موی چو شیر
* ورد خود ذکر برنج و شیر و شکر کرده‌اند
شعر کامل
سنایی