غزل شمارهٔ 592
1. ما رند و مقامر و مباحیایم
2. انگشت نمای هر نواحیایم
3. خون خواره چو خاک جرعه از جامیم
4. خون ریز ز دیده چون صراحیایم
5. هر چند که از گروه سلطانیم
6. نه قلبیایم و نه جناحیایم
7. جانا ز شراب شوق تو هر دم
8. بی صبح و صبوحی و صباحیایم
9. گر سوختگان تو مباحیاند
10. بس سوختهایم و بس مباحیایم
11. ما فقر و صلاح کی خریم آخر
12. چون خاک مقام بیصلاحیایم
13. در بتکده رند و لاابالیایم
14. در مصطبه مست لافلاحیایم
15. کافور رباحی ار بود اصلی
16. کافور نه کافری رباحیایم
17. تا در رسد این می تو ای عطار
18. حالی ز بی می ملاحیایم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده