غزل شمارهٔ 644
1. عاشقی چیست ترک جان گفتن
2. سر کونین بیزبان گفتن
3. عشق پی بردن از خودی رستن
4. علم پی کردن از عیان گفتن
5. رازهایی که در دل پر خون است
6. جمله از چشم خون فشان گفتن
7. به زبانی که اشک خونین راست
8. قصهٔ خون یکان یکان گفتن
9. همچو پروانه پیش آتش عشق
10. حال پیدای خود نهان گفتن
11. عاشق آن است کو چو پروانه
12. میتواند به ترک جان گفتن
13. شیر چون میگریزد از آتش
14. شیر پروانه را توان گفتن
15. راهرو تا به کی بود سخنت
16. برتر از هفت آسمان گفتن
17. کم نهای از قلم ازو آموز
18. ره سپرده سخن روان گفتن
19. کار کن زانکه بهتر است تو را
20. کار کردن ز کاردان گفتن
21. جان به جانان خود دهای عطار
22. چند از افسانهٔ جهان گفتن
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده