عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 695

1. دلا چون کس نخواهد ماند دایم هم نمانی تو

2. قدم در نه اگر هستی طلب‌کار معانی تو

3. گرفتم صد هزاران علم در مویی بدانستی

4. چو مرگت سایه اندازد سر مویی چه دانی تو

5. چو کامت بر نمی‌آید به ناکامی فرو ده تن

6. که در زندان ناکامی نیابی کامرانی تو

7. به چیزی زندگی باید که نبود زین جهان لابد

8. که تا چون زین جهان رفتی بدان زنده بمانی تو

9. وگر زنده به دنیا باشی ای غافل در آن عالم

10. بمانی مرده و هرگز نیابی زندگانی تو

11. اگر تو پر و بال دنیی و عقبی بیندازی

12. خطابت آید از پیشان که هرچ آن جستی آنی تو

13. بلی هر دم پیامت آید از حضرت که ای محرم

14. چو حی‌لایموتی تو چرا بر خود نخوانی تو

15. چو گشتی زین خطاب آگاه جانت را یقین گردد

16. که سلطان جهان‌افروز دارالملک جانی تو

17. زهی عطار کز بحر معانی چون مدد داری

18. توانی کرد هر ساعت بسی گوهرفشانی تو


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* ز رنگ آمیزی باد خزانی
* چو شد برگ درختان زعفرانی
شعر کامل
وحشی بافقی
* باغ‌ من هست آن نگارینی‌ که اندر عشق اوست
* رنگ من چون شنبلید و اشک من چون ارغوان
شعر کامل
امیر معزی
* گر چه لبم نامه سربسته ای است
* نامه واکرده بود رنگ من
شعر کامل
صائب تبریزی