غزل شمارهٔ 804
1. دردی است درین دلم نهانی
2. کان درد مرا دوا تو دانی
3. تو مرهم درد بیدلانی
4. دانم که مرا چنین نمانی
5. من بندهٔ بی کس ضعیفم
6. تو یار کسان بی کسانی
7. گر مورچهای در تو کوبد
8. آنی تو که ضایعش نمانی
9. از من گنه آید و من اینم
10. وز تو کرم آید و تو آنی
11. یارب به در که باز گردم
12. گر تو ز در خودم برانی
13. از خواندن و راندنم چه باک است
14. خواه این کن و خواه آن تو دانی
15. گویم «ارنی» و زار گریم
16. ترسم ز جواب «لن ترانی»
17. پیری بشنید و جان به حق داد
18. عطار سخن مگو که جانی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده