عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 813

1. چارهٔ کار من آن زمان که توانی

2. گر بکنی راضیم چنان که توانی

3. داد طلب کردم از تو داد ندادی

4. گر ندهی داد می‌ستان که توانی

5. گفته بدی من ندانم و نتوانم

6. داد تو دادن یقین بدان که توانی

7. گر به سر زلف دل ز من بربودی

8. باز ده از لب هزار جان که توانی

9. دل چه بود خود که جان اگر طلبی تو

10. حکم کنی بر همه جهان که توانی

11. ماه رخا پرده ز آفتاب برانداز

12. وین همه فتنه فرو نشان که توانی

13. جملهٔ آزادگان روی زمین را

14. بنده کن از چشم دلستان که توانی

15. جملهٔ دل مردگان منزل غم را

16. زنده کن از لعل درفشان که توانی

17. یک شکر از لعل تو اگر بربایم

18. عذر بخواهی به هر زبان که توانی

19. گر ز تو عطار خواست بوس و کناری

20. هیچ منه داو در میان که توانی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* من از کمند تو اول چو وحش می‌برمیدم
* کنون که انس گرفتم به تیغ بازنگردم
شعر کامل
سعدی
* من آن زمان ز دل چاک چاک شستم دست
* که شانه راه در آن زلف عنبرافشان یافت
شعر کامل
صائب تبریزی
* بغرید برسان ابر بهار
* زمین کرد پر آتش از کارزار
شعر کامل
فردوسی