عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 819

1. خواجه تا چند حساب زر و دینار کنی

2. سود و سرمایهٔ دین بر سر بازار کنی

3. شب عمرت بشد و صبح اجل نزدیک است

4. خویشتن را گه آن نیست که بیدار کنی

5. چیست این عجب و تفاخر به جهان ساکن باش

6. چند با صد من و من سیم و زر اظهار کنی

7. پنج روزی همه کامی ز جهان حاصل گیر

8. عاقبت هم سر پر کبر نگونسار کنی

9. آن نه کام است که ناکام بجا بگذری

10. وان نه برگ است که بر جان خودش بار کنی

11. جمع تو بار گنه باشد و دیوان سیاه

12. نه هم آخر تو خوشی نام سیه بار کنی

13. چون همی دانی کت خانه لحد خواهد بود

14. خانه را نقش چرا بر در و دیوار کنی

15. سهو کارا به تک خاک همی باید خفت

16. طاق و ایوان به چه تا گنبد دوار کنی

17. مرگ در پیش و حساب از پس و دوزخ در راه

18. به چه شادی خرفا خندهٔ بسیار کنی

19. تو که بر روبه مسکین بدری پوست چو سگ

20. عنکبوتانه کجا پردهٔ احرار کنی

21. این همه دانی و کارت همه بی وجه بود

22. خود ستم کم کن اگر منع ستمکار کنی

23. به فصاحت ببری گوی ز میدان سخن

24. لیک خود را به ستم بیهده رهوار کنی

25. خویش و همسایهٔ تو گرسنه وز پر طمعی

26. نفروشی به کسی غله در انبار کنی

27. جامه در تنگ و دلت تنگ و در اندیشهٔ آن

28. تا دگر ره ز کجا جامه و دستار کنی

29. بر ضعیفان نکنی رحم به یک قرص جوین

30. وانگه از ناز به مرغ و بره پروار کنی

31. مستراحی است جهان و اهل جهان کناسند

32. به تعزز سزد ار در همه نظار کنی

33. نافه داری بر هر خشک دمانی مگشا

34. اول آن به که طلبکاری عطار کنی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
* که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
شعر کامل
حافظ
* رقیب گفت برین در چه می‌کنی شب و روز؟
* چه می‌کنم؟ دل گم کرده باز می‌جویم
شعر کامل
سعدی
* بر دست حنا بسته نهد پای بهر گام
* هر کس که تماشاگه او زیر چناریست
شعر کامل
فرخی سیستانی