عطار_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 842

1. منم و گوشه‌ای و سودایی

2. تن من جایی و دلم جایی

3. هر زمانم به عالمی میلی

4. هر دمم سوی شیوه‌ای رایی

5. مانده در انقلاب چون گردون

6. گاه شیبی و گاه بالایی

7. ساکن گوشهٔ جهان ز جهان

8. همچو من نیست هیچ تنهایی

9. ای عجب گرچه مانده‌ام تنها

10. مانده‌ام در میان غوغایی

11. رهزن من بسی شدند که من

12. راه گم کرده‌ام به صحرایی

13. کارم اکنون ز دست من بگذشت

14. که در افتاده‌ام به دریایی

15. نیست غرقه شدن درین دریا

16. کار هر نازکی و رعنایی

17. من سرگشته عمر خام طمع

18. می‌پزم بر کناره سودایی

19. مانده امروز با دلی پر خون

20. منتظر بر امید فردایی

21. الغیاث الغیاث زانکه ندید

22. کس چو عطار هیچ شیدایی


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تو را ز کنگره عرش می‌زنند صفیر
* ندانمت که در این دامگه چه افتادست
شعر کامل
حافظ
* سیلی از گریهٔ من خاست ولی می‌ترسم
* که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
شعر کامل
فروغی بسطامی
* در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
* که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
شعر کامل
حافظ