عطار_الهی نامهبخش چهاردهم (فهرست)

شمارهٔ 7-(5) حکایت پیرزن با شیخ و نصیحت او

1. نشسته بود روزی پیرِ اصحاب

2. ز پنداری و شهرة پیشِ محراب

3. درآمد از در مسجد یکی زال

4. ولی همچون الف با قدِّ چون دال

5. بدو گفتا که در عین هلاکی

6. پلیدی می‌کنی دعویِ پاکی

7. بدین شیخی شدی مغرور اصحاب

8. برون آی ای جُنُب از پیشِ محراب

9. بسوز از عشق خود را ای گرامی

10. وگر نه زاهدی باشی ز خامی

11. ز زاهد پختگی جستن حرامست

12. که زاهد همچو خشت پخته خامست

13. ز سوز و اشک عاشق همچو شمعست

14. ازان دراشک و سوز خویش جمعست

15. ازان باشد همه شب اشک و سوزش

16. که خواهد بود کُشتن نیز روزش

17. چو اشک و سوز و کُشتن شد تمامش

18. برآید کُشتهٔ معشوق نامش

19. شود در پرده هم دم هم نفس را

20. نماند کار با او هیچ کس را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سرشکم آمد و عیبم بگفت روی به روی
* شکایت از که کنم خانگیست غمازم
شعر کامل
حافظ
* ره نیکمردان آزاده گیر
* چو استاده‌ای دست افتاده‌گیر
شعر کامل
سعدی
* بار محبت از همه باری گران‌تر است
* و آن کس کشد که از همه کس ناتوان‌تر است
شعر کامل
فروغی بسطامی