عطار_الهی نامهبخش بیست و یکم (فهرست)

شمارهٔ 5-(3) حکایت آن دیوانه که ازو پرسیدند که درد چیست

1. یکی پرسید ازان دیوانه مردی

2. که چه بوَد درد چون داری تو دردی؟

3. چنین گفت او که دردآنست پیوست

4. که چون باید بُریده دست را دست

5. و یا آن تشنهٔ ده روزه را نیز

6. چگونه آب باید از همه چیز

7. کسی را هم چنان باید خدا را

8. ترا گر نیست این این هست ما را

9. همی درد آن بوَد ای زندگانی

10. که چیزی بایدت کانرا ندانی

11. ندانی آن و آن خواهی همیشه

12. ندانم کین چه کارست و چه پیشه

13. جز او هرچت بود باشد همه پیچ

14. که آن خواهی و آن خواهی دگر هیچ


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سپند خال ازان دایم است پابرجا
* که چشم زخم به آن آتشین لقا نرسد
شعر کامل
صائب تبریزی
* شعر و عرش و شرع از هم خاستند
* تا دو عالم زین سه حرف آراستند
شعر کامل
عطار
* در مردم بی مغز سرایت نکند حرف
* رنگین نکند باده گلرنگ کدو را
شعر کامل
صائب تبریزی