شمارهٔ 16-حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد
1. بود اندر مصر شاهی نامدار
2. مفلسی بر شاه عاشق گشت زار
3. چون خبر آمد ز عشقش شاه را
4. خواند حالی عاشق گمراه را
5. گفت چون عاشق شدی بر شهریار
6. از دو کار اکنون یکی کن اختیار
7. یا به ترک شهر، وین کشور بگوی
8. یا نه، در عشقم به ترک سر بگوی
9. با تو گفتم کار تو یک بارگی
10. سر بریدن خواهی یا آوارگی
11. چون نبود آن مرد عاشق مرد کار
12. کرد او را شهر رفتن اختیار
13. چون برفت آن مفلس بیخویشتن
14. شاه گفتا سر ببریدش ز تن
15. حاجبی گفتا که هست او بیگناه
16. ازچه سربریدنش فرمود شاه
17. شاه گفتا زانک او عاشق نبود
18. در طریق عشق من صادق نبود
19. گر چنان بودی که بودی مرد کار
20. سربریدن کردی اینجا اختیار
21. هرک سر بر وی به از جانان بود
22. عشق ورزیدن برو تاوان بود
23. گر ز من او سربریدن خواستی
24. شهریار از مملکت برخاستی
25. بر میان بستی کمر در پیش او
26. خسرو عالم شدی درویش او
27. لیک چون در عشق دعوی دار بود
28. سربریدن سازدش نهمار زود
29. هرکه در هجرم سر سر دارد او
30. مدعیست دامنتر دارد او
31. این بدان گفتم که تا هر بیفروغ
32. کم زند در عشق ما لاف دروغ
33. دیگری گفتش که نفسم دشمن است
34. چون روم ره زانک هم ره رهزنست
35. نفس سگ هرگز نشد فرمان برم
36. من ندانم تا ز دستش جان برم
37. آشنا شد گرگ در صحرا مرا
38. و آشنا نیست این سگ رعنا مرا
39. در عجایب ماندهام زین بیوفا
40. تا چرا میاوفتد در آشنا
41. گفت ای سگ در جوالت کرده خوش
42. هم چو خاکی پای مالت کرده خوش
43. نفس تو هم احول و هم اعورست
44. هم سگ و هم کاهل و هم کافرست
45. گر کسی بستایدت اما دروغ
46. از دروغی نفس تو گیرد فروغ
47. نیست روی آن که این سگ به شود
48. کز دروغی این چنین فربه شود
49. بود در اول همه بیحاصلی
50. کودکی و بیدلی و غافلی
51. بود در اوسط همه بیگانگی
52. وز جوانی شعبهٔ دیوانگی
53. بود در آخر که پیری بود کار
54. جان خرف درمانده تن گشته نزار
55. با چنین عمری به جهل آراسته
56. کی شود این نفس سگ پیراسته
57. چون ز اول تا به آخر غافلیست
58. حاصل ما لاجرم بیحاصلیست
59. بنده دارد در جهان این سگ بسی
60. بندگی سگ کند آخر کسی
61. با وجود نفس بودن ناخوش است
62. زانک نفست دوزخی پر آتش است
63. گه به دوزخ در سعیر شهوتست
64. گاه در وی زمهریر نخوتست
65. دوزخ الحق زان خوش است و دل پذیر
66. کو دو مغزست آتش است و زمهریر
67. صد هزاران دل بمرد از غم همی
68. وین سگ کافر نمیمیرد دمی
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده