عطار_منطق‌الطیرعذر آوردن مرغان (فهرست)

شمارهٔ 82-حکایت صوفیی که هرگاه جامه می‌شست باران می‌آمد

1. صوفیی چون جامه شستی گاه گاه

2. میغ کردی جملهٔ عالم سیاه

3. جامه چون پر شوخ شد یک بارگی

4. گرچه بود از میغ صد غم خوارگی

5. از پی اشنان سوی بقال شد

6. میغ پیدا آمد و آن حال شد

7. مرد گفت ای میغ چون گشتی پدید

8. رو که مویزم همی باید خرید

9. من ازو مویز پنهان می‌خرم

10. تو چه می‌آیی، نه اشنان می‌خرم

11. از تو چند اشنان فرو ریزم به خاک

12. دست از صابون بشستم از تو پاک

13. دیگری گفتش بگو ای نامور

14. تا به چه دلشاد باشم در سفر

15. گر بگویی، کم شود آشفتنم

16. اندکی رشدی بود در رفتنم

17. رشد باید مرد را در راه دور

18. تا نگردد از ره و رفتن نفور

19. چون ندارم من قبول و رشد غیب

20. خلق را رد می‌کنم از خو به عیب

21. گفت تا هستی بدو دلشاد باش

22. وز همه گویندهٔ آزاد باش

23. چون بدو جانت تواند بود شاد

24. جان پر غم را بدوکن زود شاد

25. در دو عالم شادی مردان بدوست

26. زندگی گنبد گردان بدوست

27. پس تو هم از شادی او زنده باش

28. چون فلک در شوق او گردنده باش

29. چیست زو بهتر، بگو ای هیچ کس

30. تا بدان تو شاد باشی یک نفس


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
* بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
شعر کامل
حافظ
* ز اول هستی آوردم قفای نیستی خوردم
* کنون امید بخشایش همی‌دارم که مسکینم
شعر کامل
سعدی
* گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
* حافظ ز آه و ناله امانم نمی‌دهد
شعر کامل
حافظ