عطار_منطق‌الطیربیان وادی عشق (فهرست)

شمارهٔ 2-حکایت خواجه‌ای که عاشق کودکی فقاع فروش شد

1. خواجه‌ای از خان و مان آواره شد

2. وز فقاعی کودکی بی‌چاره شد

3. شد ز فرط عشق سودایی ازو

4. گشت سر غوغای رسوایی ازو

5. هرچ او را بود اسباب و ضیاع

6. می‌فروخت و می‌خرید از وی فقاع

7. چون نماندش هیچ، بس درویش شد

8. عشق آن بی‌دل یکی صد بیش شد

9. گرچه می‌دادند نان او را تمام

10. گرسنه بودی و سیر از جان مدام

11. زانک چندانی که نانش می‌رسید

12. جمله می‌برد و فقاعی می‌خرید

13. دایما بنشسته بودی گرسنه

14. تا خرد یک دم فقاعی صد تنه

15. سایلی گفتش که ای آشفته کار

16. عشق چه بود سر این کن آشکار

17. گفت آن باشد که صد عالم متاع

18. جمله بفروشی برای یک فقاع

19. تا چنین کاری نیفتد مرد را

20. او چه داند عشق را و درد را


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* محمل لیلی ازین بادیه چون برق گذشت
* همچنان گردن آهو به تماشاست بلند
شعر کامل
صائب تبریزی
* قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
* و آب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی
شعر کامل
سعدی
* اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
* من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم
شعر کامل
حافظ