عطار_منطق‌الطیربیان وادی عشق (فهرست)

شمارهٔ 7-حکایت خلیل‌الله که جان به عزرائیل نمی‌داد

1. چون خلیل الله درنزع اوفتاد

2. جان به عزرائیل آسان می‌نداد

3. گفت از پس شو، بگو با پادشاه

4. کز خلیل خویش آخر جان مخواه

5. حق تعالی گفت اگر هستی خلیل

6. بر خلیل خویشتن جان کن سبیل

7. جان همی باید ستد از تو به تیغ

8. از خلیل خود که دارد جان دریغ

9. حاضری گفتش که ای شمع جهان

10. ازچه می‌ندهی به عزرائیل جان

11. عاشقان بودند جان بازان راه

12. تو چرا می‌داری آخر جان نگاه

13. گفت من چون گویم آخر ترک جان

14. چونک عزرائیل باشد در میان

15. بر سر آتش درآمد جبرئیل

16. گفت از من حاجتی خواه‌ای خلیل

17. من نکردم سوی او آن دم نگاه

18. زانک بند راهم آمد جز اله

19. چون بپیچیدم سر از جبریل من

20. کی دهم جان را به عزرائیل من

21. زان نیارم کرد خوش خوش جان نثار

22. تا از و شنوم که گوید جان بیار

23. چون به جان دادن رسد فرمان مرا

24. نیم جو ارزد جهانی جان مرا

25. در دو عالم کی دهم من جان به کس

26. تا که او گوید، سخن اینست و بس


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن
* که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت
شعر کامل
حافظ
* ز گرد خوان نگون فلک طمع نتوان داشت
* که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید
شعر کامل
حافظ
* هر دو عالم قیمت خود گفته ای
* نرخ بالا کن که ارزانی هنوز
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی