عطار_منطق‌الطیربیان وادی حیرت (فهرست)

شمارهٔ 6-نومریدی که پیر خود را به خواب دید

1. نو مریدی بود دل چون آفتاب

2. دید پیر خویش را یک شب به خواب

3. گفت از حیرت دلم در خون نشست

4. کار تو برگوی کانجا چون نشست

5. در فراقت شمع دل افروختم

6. تا تو رفتی من ز حیرت سوختم

7. من ز حیرت گشتم اینجا رازجوی

8. کار تو چونست آنجا، بازگوی

9. پیر گفتش مانده‌ام حیران و مست

10. می‌گزم دایم به دندان پشت دست

11. ما بسی در قعر این زندان و چاه

12. از شما حیران تریم این جایگاه

13. ذره‌ای از حیرت عقبی مرا

14. بیش از صد کوه در دنیا مرا


قبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند
* آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار
شعر کامل
سعدی
* مكن ملاحظه از کشتنم که روز جزا
* ز رشک نام تو را بر زبان نخواهم برد
شعر کامل
نظیری نیشابوری
* بشوی اوراق اگر همدرس مایی
* که علم عشق در دفتر نباشد
شعر کامل
حافظ